حسین معتمد، كه قبلاً عضو كمیته انقلاب اسلامی بوده، به دلیل نقض مقررات از كمیته اخراج شده و حالا راننده تاكسی است. جرم او این بوده كه در جریان یك تعقیب و گریز، از اتومبیل شخصی یك رهگذر استفاده كرده و بعد همین موضوع منجر به خسارات جانی و مالی شده است. از یك خانه تیمی سندی به دست می آید كه نشان می دهد نقشه ترور حسین معتمد كشیده شده است. كمی قبل از آن، جوانی به نام منصور انتصاری به معتمد مراجعه می كند و می گوید كه مأمور اجرای طرح ترور اوست، اما چون خودش از سازمان بریده، حاضر به كار نیست. او قصد دارد اطلاعاتش را در اختیار معتمد بگذارد، اما آنچه می داند، كمكی به یافتن سرنخ مطمئنی نمی كند. معتمد اجازه می دهد كه منصور به نقش خود در سازمان ادامه دهد تا با تعقیب او بتواند سرنخ های بیشتری پیدا كند. در همان حال، كمیته نیز كه در تعقیب ماجراست، معتمد را از دخالت در موضوع برحذر می دارد تا قانون، خود به موضوع رسیدگی كند. منصور توسط سازمان كشته، و معتمد دستگیر و به یك خانه تیمی برده می شود. خانه توسط مأموران كمیته محاصره می شود. معتمد به كمك یكی از توابین كه در خانه تیمی نفوذ كرده از داخل و مأموران كمیته از خارج، عده ای را كشته و بقیه را دستگیر و خانه را تصرف می كنند.