"اشلی آلبرایت" زنی خوش شانس و موفقی در آژانسی که کار می کند است.از طرفی "جیک هاردین" مدیر بدشانس و آرزومند گروه موسیقی راکی است.وقتی آن دو همدیگر را در یک مهمانی بالماسکه ملاقات می کنند و همدیگر را می بوسند خوش شانسی و بدشانسی شان با هم عوض می شود...