«شانایا» بازیگری در اوج موفقیت کاری اش است که با یک کارگردان جوان بنام «آدیتیا» رابطه دارد. اما روزگار او با آمدن یک بازیگر جوانتر بنام «سانجانا» به پایان می رسد، و حتی آدیتیا را هم از دست میدهد. شانایا رفته رفته دچار جنون می شود و به جادوی سیاه رو می آورد تا با استفاده از آن سانجانا را نابود کرده و عشق آدیتیا را دوباره بدست آورد...