"اولاف" پس از مرگ مادرش به تنهایی در مزرعه خانوادگی خود زندگی می کند.او که قادر به خواندن و نوشتن نیست کاملا به دوستش "اریک" وابسته است."اریک" که روزگاری ملوان بوده از شناختن صدها زن با او صحبت می کند."اولاف" در روزنامه برای استخدام یک مستخدم زن آگهی می دهد و "الن" از راه می رسد و...