"جولی" جوان به همراه پدرش در عمارت بزرگی در اواخر قرن نوزدهم زندگی می کنند. او اخیرا نامزدی خود را به هم زده اما به یکی از خدمتکارانش "ژان" علاقه مند است. آنها یکی از شبهای تابستان را با هم سپری کرده و از خاطرات و رویاهایشان به هم می گویند. در این میان آنها تصمیم می گیرند به سوئیس بگریزند و...