صلال به همراه همسر خود سویلای و فرزندشان در یک شهر کوچکی زندگی بی روحی را سپری می کنند. او و برادرش کمال صاحب یک فروشگاه لوازم الکترونیکی هستند که وضعیت خوبی ندارد. تنها خوشگذرانی آنها رفتن به کلوپهای شبانه است. او عاشق سیبل دختری که در کلوپ کار می کند می شود و...