ایون جو دختری است که نسبت به زندگی بی علاقه است.و نه اشتیاقی دارد و نه احساسی،لبخندش طعنه آمیز است.مادرش که ۱۸ سال مجرد زندگی کرده بالاخره کسی را برای ازدواج پیدا میکنه و ایون جو را به خانه ی ناپدری میبرد.یک خانه ی خوب و یک خانواده ی دلپذیر.ایون جو احساس میکنه که همه چیز تو این خونه در خور اون نیست.غیر قابل تحمل ترین چیزی که اون باهاش روبرو میشه خواهر خوانده ی اون هیو سون است،که نور چشمیه باباشه و همه ی افراد تو اون خونه عاشقش بودن.هیو سون محبت مادر ایون جو رو جلب میکنه همونطور که با شخصیت باهوش و بدون نقصش سایرین رو نیز جذب خودش کرده بود.ایون جو نمیتونه این اوضاع رو تحمل کنه،چون تنها کسی رو که کاملا متعلق به خودش میدونسته از دست داده.ایون جو عزمش رو جزم میکنه تا خودشو هم تراز هیو سون بکنه چون نظرش این بود که زن بابا نباید سیندرلا رو دوست داشته باشه و این یه قانون شکنیه.و قصد داره با بدست آوردن چیزایی که هیو سون داره،به اون برسه ولی نمیدونه اول از کجا شروع کنه