ناخدای یک کشتی با 14 مرد دیگر برای صید به دریا میروند ولی همه به جز ناخدا صید دریا میشوند و مردم ناخدا را مسبب مرگ عزیزانشان میدانند و به او و خانواده اش حمله میکنند و در این بین دختر خردسال ناخدا هانیه فلج میشود، ناخدا و خانواده اش تنگک را ترک میکنند و به بوشهر میروند. ناخدا نذر کرده که شب دهم محرم تا صبح دمام بزند تا هانیه شفا یابد اما…