طوبی، زن كارگری كه زندگی فقیرانه ای دارد، برخلاف عقیده شوهرش محمود و پسر بزرگش عباس، دوست دارد در همان خانه محقرش زندگی كند. پسر كوچك ترش علی، كه به مادرش سواد می آموزد در بحبوحه انتخابات مجلس ششم، به مسائل سیاسی كشورش علاقمند است و در فعالیت های انتخاباتی شركت دارد و هر از گاهی پایش به كلانتری كشیده می شود. عباس كه رویای سفر به ژاپن را در سر دارد و در یك كارگاه پوشاك كار می كند، دل در گروی عشق دختری می بندد، دختر بزرگتر خانواده كه حامله است، پس از كتك خوردن از شوهرش با دختر كوچكش به خانه مادرش برمی آید ولی بعدها با وساطت طوبی به خانه اش برمی گردد. عباس و پدرش، در غیاب طوبی، قباله خانه را به «معمار» كه خریدار خانه است می دهند. در حالی كه مریم خانم، همسایه و همكار طوبی در كارخانه در تدارك جشن عروسی سمیه دختر بزرگترش است، معصومه دختر كوچكش، به دلیل كتكی كه از برادرش به خاطر دیرآمدنش به خانه خورده، از خانه فرار می كند. محبوبه، دختر كوچك طوبی كه با معصومه دوست است او را در پارك ملت ملاقات می كند ولی توسط نیروی انتظامی دستگیر و به كلانتری برده می شود. طوبی كه می خواهد قباله خانه را برای آزادی دخترش در كلانتری گرو بگذارد، متوجه می شود كه قباله در خانه نیست. دختر را به خانه برمی گردانند. شركت اخذ ویزا قلابی از آب درمی آید و عباس به كار قاچاق كشیده می شود. او به ارومیه می رود و علی كه به تصمیم ناگهانی او مشكوك شده به طور پنهانی در پشت وانت او سوار می شود و درمی یابد كه او قرار است لباس هایی كه در میان آنها مواد مخدر جاسازی شده به محلی تحویل دهد. علی لباس ها را بیرون می ریزد، عباس پس از پیدا كردن برادرش در پشت وانت او را به شدت كتك می زند ولی بعد با هم برمی گردند. طوبی برای دیدار عباس به مخفی گاه او می رود. صاحب كار عباس هم به دنبال او می آید ولی با كمك مادرش فرار می كند. در پایان طوبی در روز انتخابات جلوی دوربین تلویزیون حرف می زند و به آنها می گوید كه بهتر است از درون قلب او تصویربرداری كنند.