ایوب، كه در میان قاچاقچیان مرزی ایران و عراق، در روستایی نزدیك مرز عراق زندگی می كند، با مرگ پدر، مجبور به مراقبت و نگهداری از سه خواهر و برادر بیمارش «مادی» است. مادی كه از یك بیماری مادرزادی رنج می برد، در پانزده سالگی، جثه یك كودك را دارد. روژین خواهر بزرگتر و نیز آمنه خواهر دیگر ایوب، در غیاب او، از مادی نگهداری می كنند. پزشك روستا به ایوب می گوید كه دیگر هیچ دارویی نمی تواند مادی را درمان كند و اگر عمل جراحی نشود تا سه یا چهار هفته دیگر می میرد و البته پس از انجام عمل جراحی نیز تا هفت یا هشت ماه دیگر بیشتر زنده نخواهد ماند. ایوب ماجرا را به روژین می گوید ولی در ضمن تأكید می كند كه برای به دست آوردن هزینه عمل جراحی تلاش بیشتری خواهد كرد. كاك كریم، عموی ایوب با كاك یاسین كه با قاطر، جنس قاچاق رد و بدل می كند درباره ایوب صحبت می كند و قرار می شود ایوب هر روز صبح جنس های قاچاق را به آن سوی مرز عراق ببرد. كاروانی از قاطرهایی كه بر پشت آنها محموله های قاچاق نهاده شده به سوی مرز عراق می روند. در مقصد، به ایوب و دیگران گفته می شود كه پول باربری به آنها داده نمی شود و آنها می بایست پول را از صاحب كارشان می گرفتند. پس از گذشت دو ماه، ایوب نمی تواند پولی برای عمل جراحی مادی به دست آورد. وقتی كاك كریم به دلیل شكستن دستش دیگر قادر به كار نیست، قاطرش را به ایوب می دهد تا با آن كار كند. حمل بارهای قاچاق با وجود برف و هوای سرد و راه های پرپیچ و خم همیشه با مشكلاتی روبروست. در غیاب ایوب، برای روژین خواستگاری از مرز عراق می آید و پدر داماد قول می دهد مادی را با خود برای عمل جراحی به عراق ببرند. روژین به ایوب كه از این وصلت ناراحت است، می گوید به خاطر عمل جراحی مادی جواب مثبت داده است. كاروان عروس كه مادی نیز در میان آنهاست به سوی مرز عراق روانه می شود. در نزدیكی مرز مادر داماد كه همراه با دیگران به استقبال عروس آمده، با دیدن مادی از تحویل گرفتن او خودداری می كند و در عوض یك قاطر به عنوان شیربها به خانواده عروس می دهد. ایوب همراه با مادی و قاطر به روستایش مراجعت می كند و امیدوار است با فروش قاطر، پول عمل برادرش را به دست آورد. او همراه مادی از مرز می گذرد.