«دختر» ارباب جوانش را دوست دارد اما او كه از بینایی محروم است هیچگاه یارای افشای عشقش راب ه محبوبش نداشته و زمانی كه ارباب جوان با همسر فرنگی اش از اروپا بازمی گردد دیگر همه ی امید دختر قطع می شود. از آن پس دیگر همه ی امید دختر قطع می شود. از آن پس او همه ی عشقش را صرف حرفه ی پرستاری می كند تا اینكه جنگ پیش می آید و دختر یكبار دیگر با محبوبش روبرو می شود در حالیكه كه اینبار بینایی اش را بازیافته و تیپ تازه ای گرفته است. دختر پس از اینكه هویت واقعی خود را برای محبوبش فاش می كند، زندگی تازه ای را با او آغاز می نماید.