ایلاتی جوان به خاطر تهمتی كه به پدرش زده شده به شهر می رود تا از مسببینش انتقام بگیرد. در شهر، ایلاتی با مردی دنیا دیده روبرو می شود. مرد راهنمایی زیادی به او می كند تا بتواند با زندگی مقابله كند و اطراف را آن طور كه هست از دریچه ی چشم خود به او نشان می دهد. جوان به اشتباهات خود پی برده و زندگی را آن چنان كه هست دنبال می كند.