زینت خدمتكار منزل سالارخان، در یك دهكده ی مرزی است، وی در حالی كه باردار است از خانه ی او رانده می شود. زینت به احمد پناه می برد. اما زینی و امجد، عوامل سالارخان دورادور در تعقیبش هستند. زینت چند روز بعد از اینكه فرزندش را به دنیا می آورد به وسیله ی زینی و امجد به قتل می رسد و احمد به اتهام قتل او دستگیر می شود. سالارخان فرزند زینت را ظاهراً از روی خیرخواهی به فرزندی می پذیرد و عواملش را به تعقیب احمد می فرستد كه همراه ژاندارم ها راهی مركز است. زینی و امجد در فرصتی آنها را در محاصره گرفته و گلوله باران می كنند و وقتی كه در بازگشت به روستا خبر مرگ احمد را به سالارخان می دهند احمد كه زنده است، باز می گردد و انتقام خونینی از سالارخان و عواملش می گیرد.