آدم كه فرمانده ی كشتی است، زنی به نام حوا را نزد پسرانش هابیل و قابیل می برد. حوا مورد توجه مرد دیگری هم هست. آدم در مبارزه ای پیگیر مرد را از سر راه خود برمی دارد، اما بعد با وسوسه ی حوا برای به دست آوردن پول بیشتر مواجه می گردد. او گاو صندوقی را سرقت می كند، ولی گرفتار می شود پس از آزادی حوا را از یاد برده و زندگی تازه ای را با خانواده اش آغاز می كند.