راد (سعید راد) كه به رابطه ی خواهرش با مردی بدگمان است آن دو را در آتش می سوزاند، و سوار بر اسب به جنگلی پرت افتاده می گریزد. راد به كلبه ای جنگلی پناه می برد، كه مردی به نام شالكو (محمدعلی كشاورز) با همسرش سمن (فخری خوروش و دخترش (نور) در آن جا زندگی می كند. مدتی بعد شالكو با خبر می شو د كه راد خواهر و فاسق او را كشته و گریخته است. سمن اهالی آبادی اطراف جنگل را از حضور راد در كلبه شان باخبر می كند. با هجوم چند نفر از مردان آبادی به كلبه، شالكو مانع می شود كه صدمه ای به راد برسد؛ اما پس از آنكه در می یابد راد با دخترش نور رابطه دارد مردم را در حمله به راد آزاد می گذارد تا او را از پا درآورند.