پس از اینکه یک تصادف شدید رانندگی حافظه گریس را از دست می دهد، غریبه ای خوش تیپ وارد زندگی او می شود و اصرار می کند که آنها عاشق هستند. همانطور که حافظه او ذره ذره باز می گردد، داستان غریبه شروع به آشکار شدن می کند. گریس مجبور می شود شکاف ها را پر کند و حقیقت را کشف کند و ناگهان از جان خود می ترسد.