چنگیز که بزرگترین رویایش منتشر کردن یک نوار کاست است، در سفرهخانهای در بورسا مشغول به خوانندگی است. او بعد از آشنایی با تاشکین زندگیاش به کلی رنگ و بوی دیگری میگیرد. چنگیز در این فکر بود که با ترانهای از شرفالدین، یعنی معروفترین ترانهسرا و آهنگساز آن دوره، اولین قدمش را به سمت دنیای هنر بردارد و با این هدف پول هنگفتی از برادرش قرض میگیرد. اما چنگیز غافل بود از این که قرار است به همراه تاشکین و خواهرش آرزو، درگیر بدبیاریهای پشت سر هم بشوند…