بعد از سالها داود مجبور میشود تا به شمال و شهر پدری بازگردد. و این اتفاق که از نظر وی ناخوشایند میباشد باعث دیدار با خواهرش میشود. هر دو خواهر و برادر گریزان از این دیدارند. اتفاقی که از نظر آرام یعنی دختر داود عجیب است. رفته رفته رازهایی بر ملا میشود و اینکه داود سالهای دور در ناکامی وصال خواهرش دلارام، نقش داشته است. اما واقعیت چیز دیگری است. داود برای حفظ آبروی خواهر از عشق خود میگذرد و بچهی او را برای زنده ماندن با خود میبرد. اما حالا مادر و دختر روبروی هم قرار گرفتهاند...