کامی که توسط پدر مؤمنش با یک معتاد جنسی اشتباه گرفته می شود، به یک مرکز توانبخشی منزوی فرستاده می شود. اما زمانی که یک قاتل شروع به شکار نوجوانان می کند، کامی متوجه می شود که بقا و استقلال او به گونه ای در هم تنیده شده اند که او هرگز نمی تواند تصور کند.