یک پسر عزادار باید برای جمع آوری خاکستر مادرش به بلژیک سفر کند. او یک آینه قدیمی به او وصیت می کند، اما شریک بسیار جوان مادرش، بازگرداندن آن را برای او بسیار دشوار می کند.
"دیو" یک جوانِ سرکش است که خودش پادشاه زندگی خودش است، او بدنبال فردی است که قصد سو استفاده از دوست دخترش را داشته است، "دیو" با قبلی مملوء از خشم، دل شکستگی و خیانت معشوق، تصمیم میگیرد که خودش انتقام بگیرد و...
یک دختر جوان و بی گناه مادرش را هنگامی که به وحشیانه ترین شکل ممکن به قتل میرسد، مشاهده میکند. پس از آن واقعه تلخ، او متحمل درد و رنج روحی بسیاری میشود تا اینکه با شخصی به نام سایمون آشنا می شود که از دنیای مرموزی می آید...
فیلم داستان تام را روایت می کند، مردی که پس از مرگ معشوق خود افسرده شده و در اندوه بسر می برد. پس از ملاقات با خانواده مرحوم، مشخص می شود که مادرش از وجود رابطه پسرش را او با خبر نبوده و...
"سایمون" مردی 35 ساله به همراه پدر خود زندگی می کند.آنها زندگی را برای یکدیگر غیر قابل نحمل می کنند.برای برافروختن آتش این وضعیت،عمو "موریس" و عمه "مالا" در میان این اتفاقات قرار داشته و تلاش دارند یک دختر خوب برای او پیدا کنند...