سم از امیلی، زنی تقریباً نابینا، تماسی دریافت می کند که از شر شریک زندگی سابق و قاتل خود در جنگل فرار می کند. او باید از مصیبت جان سالم به در ببرد و سم با استفاده از تماس ویدیویی چشمانش باشد.
وقتی طراح ربکا در طول یک مصاحبه شغلی در مورد اینکه یک رهبر با اعتماد به نفس است، حقیقت را فاجعه میکند، متوجه میشود که دروغش در خلوتگاهی در کوههای تاهو مورد آزمایش قرار گرفته است. او با ناتان شریک شده است، که کاملاً فضای بیرون را تحقیر می کند.
کلاهبردار خرده پا نیک دماکرو از طرف مامور عفو مشروطش تشویق می شود تا به عنوان بابانوئل در یک فروشگاه مشغول بکار شود. نزدیک به انتهای اولین شیفت کاری، او به پسری جوان قول می دهد تا پدر و مادرش را تا انتهای کریسمس نزد هم بازگرداند...