گونار بیورنستراند (به سوئدی: Gunnar Björnstrand) (زاده ۱۳ نوامبر ۱۹۰۹ - درگذشته ۲۶ مه ۱۹۸۶) یک بازیگر سوئدی است که بواسطۀ کار با نویسنده و کارگردان اینگمار برگمان، معروف بود.
او با نام کنوت گونار جوهانسون (به سوئدی: Knut Gunnar Johanson) در استکهلم متولد شد. او پسر یک بازیگر اسکار جوهانسون و الا مولئون بود. پس از تحصیلات در مدرسه بازیگری تئاتر دراماتیک سلطنتی، او چندین حضور در تئاتر، فیلم و رادیو ساخته داشت. اولین همکاری بیورنستراند با اینگمار برگمان در سال ۱۹۴۱ در تئاتری بنام آگوست "سونات شبح" بود.
پس از یک زندگی سرد و بی روح پروفسور سال خورده ای مجبور است با پوچی وجود خود روبرو شود و ...
یک شوالیه و همراهانش از جنگهای صلیبی به کشور خود باز می گردنند.اما مشاهده می کنند که مردم کشورشان به دلیل ابتلا به طاعون کشته شده اند."مرگ" در این هنگام ظاهر شده و به شوالیه می گوید که وقت مرگ او فرا رسیده است.اما شوالیه او را به یک بازی شطرنج برای...
در شهری کوچک،"فردریک اگرمن" وکیلی است که به همراه همسر خود "آن" و پسرش "هنریک" زندگی می کند.او با معشوق گذشته خود برخورد می کند و...
در استکهلم،عکاس مد "سوزانه فرانک" دلش برای معشوقش "هنریک" که به همراه همسر و فرزندانش در گوتنبرگ زندگی می کند تنگ شده است.از طرفی "دوریس" مدلی بیست ساله و ساده لوح در رابطه اش با دوست پسر خود "پال" دچار مشکل است."سوزانه" برنامه ای برای عکاسی در گوتنبرگ...
پس از پانزده سال زندگی مشترک،"دیوید" و "ماریان" از هم جدا می شوند."دیوید" با یکی از بیماران خود رابطه مخفیانه برقرار کرده و "ماریان" درگیر معشوق سابق خود و بهترین دوست همسرش "کارل آدام" می شود و...
در حال سفر به همراه کاروانی از میان مناطق سوئد، "آلبرتی" داستانی غم انگیز درباره یک دلقک به صاحب و پیشکسوت کاروان "آلبرت یوهانسون" می گوید...
"راشل"،"مارتا"،"کارن" و "آنت" با چهار برادر ازدواج کرده اند.در حالیکه منتظر همسران خود برای بازگشت به خانه هستند؛آنها داستان ازدواج خود را به یکدیگر می گویند.در حالیکه آنها داستان خود را به یکدیگر می گویند؛خواهر کوچک "مارتا" تصمیم به فرار به معشوق...
یک پیانیست موفق بر اثر حادثه ای بینایی خود را از دست می دهد.او به خانه عمه خود بازگشته و از طرف خواهر خود تحت حمایت قرار می گیرد. اما وقتی خواهرش به قصد دانشگاه او را ترک می کند، خدمتکار جوان خانه از او مراقبت کرده و عاشقش می شود و...
"مگی" پس از جا ماندن از قطار با "دیوید" آشنا شده و شب را به همراه او می گذراند.آنها که پولی ندارند وارد یک کلبه تابستانی می شوند.مالک کلبه پیشنهاد اجاره به آنها را می دهد اما انگیزه دیگری دارد.در زندگی مشترک آنها باید با گذشته خود روبرو شده و با همسایه...