گلادیس کوپر (انگلیسی: Gladys Cooper؛ ۱۸ دسامبر ۱۸۸۸(1888-12-18) – ۱۷ نوامبر ۱۹۷۱(1971-11-17)) یک هنرپیشه اهل بریتانیا بود.
دوران بازیگری وی در تئاتر، فیلم و تلویزیون هفت دهه به طول انجامید. در آغاز دوران بازیگری در تئاتر به عنوان یک نوجوان در کمدی و پانتومیم موزیکال ادواردین (به انگلیسی: Edwardian) نقش آفرینی کرد. در دوران قبل از جنگ جهانی اول او در نقشهای دراماتیک و فیلمهای صامت هنر آفرینی کرد. او به عنوان مدیر «تئاتر خانه بازیگری» (به انگلیسی: Playhouse Theatre) در بین سالهای ۱۹۱۷ الی ۱۹۳۳ انتخاب شد. در آن جا نقشهای زیادی را بازی کرد. در اوایل دهه ۱۹۲۰، کوپر جایزهای برای بازی خود در برنامههایی که توسط سامرست و دیگران تولید شد، برد.
یک مهاجر ایرلندی شاد و خوش شانس به نام "جان لاولس"، به عنوان خدمتکار "بیدل"، میلیونری غیرعادی منصوب می شود. دختر او "کوردیلا"، از وضعیت غیرعادی پدرش خسته شده است زیرا همه مردان شهر از او وحشت دارند. او تصمیم می گیرد به یک مدرسه شبانه روزی رفته و مرد...
"مسنجر" پیش از رفتن به سفر از دوستش می خواهد نام او را وارد یک لیست کند.وقتی هواپیمای او در هوا منفجر می شود،اوضاع بسیار جدی می شود.در حالی که دوستش لیست را بررسی می کند،به نظر می رسد همه نامها به طرزی عجیب کشته شده اند و...
داستان فیلم درباره چندین شخص مختلف است که در هتلی کنار دریا اقامت دارند و...
دکتر 'لی جانسون' بعنوان پزشک ارتش در جنگ جهانی دوم حضور میابد و در روز اول کارش به چیزی بیشتر از یک احساس برمیخورد و ...
یک اسقف که تلاش می کند کلیسای جدید بسازد، برای بدست آوردن راهنمایی دست به دعا می برد. فرشته ای پدیدار می شود اما راهنمایی های او در مورد بدست آوردن پول نیست و...
"مری رفرتی" از یک خانواده فقیر و کارگر کارخانه فولاد در قرن نوزدهم می آید.وقتی او برای کار به عنوان پیشخدمت در خانواده "اسکات" که مالک کارخانه است انتخاب می شود خانواده اش به او اعتراض می کنند."مری" توجه "پاول اسکات" را جلب می کند اما رابطه عاشقانه اش...
در این فیلم خانم "پارکینگتون" داستان زندگی خود از زمانی که یک خدمتکار هتل بود را مرور می کند.همسرش "آگوستوس پارکینگتون" او را به نیویورک می برد تا وارد اجتماع شده و خود را وارد طبقه ثروتمندان کنند.اما زندگی مشترک همیشه آرام نیست...
در سال 1858 در فرانسه یک دختر جوان روستایی رویای "بانوی شهر" را در سر می پروراند و ...
"شارلوت ویل" دختری اهل بوستون که هیچ امیدی به آینده خود ندارد پس از یک دوره درمانی تغییر کرده و عشقی ناممکن را بدست می آورد...
"سر ویلیام همیلتون" سفیر بریتانیا در نپال است."اما" که علاقه ای به اهالی لندن ندارد برای دیدن مادرش می آید و مورد محبت ملکه نپال قرار می گیرد.او دوست دارد خانم"همیلتون" شود اما وقتی "لرد نلسون" از راه می رسد همه چیز به هم می ریزد...