حَوّا (در عبری: חַוָּה به معنی زنده یا زندگی) بر پایه اساطیر سامی نخستین زن و دومین انسان آفریده شده توسط خداوند میباشد. آدم همسر او است.
در روایات تورات و تلمود خدا وی را از دنده آدم آفرید. بر اساس عهد عتیق؛ چون حوا نخست از میوه درخت معرفت نیک و بد خورد، بین نسل او و مار (ابلیس) دشمنی ابدی به وجود آمد، دچار درد زایمان گردید و شوهرش بر وی تسلط ابدی یافت. در ادیان ابراهیمی حوا و آدم فرزندانی به نامهای هابیل، قابیل، اقلیما، لوذا، شیث، یافث و … داشتند.
لیزا، یک ترانه سرای مشتاق، که خانواده کشاورزش از توقیف محروم شده اند، مجبور می شود در یک مزرعه شهری جدید کار کند، جایی که با دالیا آشنا می شود. نژادپرستی گاه به گاه او منجر به اخراج او می شود اما زنان در نهایت به یک رابطه پرشور کشیده می شوند.
به نظر می رسد پرستار لنا سایمون نیمهگمشده خود، یک تاجر باهوش به نام اسکاتی شارپ پیدا کرده است. اما وقتی به او مشکوک می شود که به شخص دیگری علاقه دارد، توصیه غیرمعمول بهترین دوستش تونی را می پذیرد و او را طلسم می کند.
کلوئه، دالاس و رایان سه دوست صمیمی هستند که در CDR کار می کنند. آنها نقشه گنج را پیدا می کنند که آنها را به طلا هدایت می کند. فیلمی بر اساس برنامه تلویزیونی "شوی چلو، دالاس و رایان".
میشل و آلن با هم رابطه دارند. آنها تصمیم می گیرند از والدین خود دعوت کنند تا بالاخره در مورد ازدواج با هم ملاقات کنند. به نظر می رسد، والدین از قبل یکدیگر را به خوبی می شناسند، که منجر به برخی نظرات متفاوت در مورد ازدواج می شود.
در دنیایی که جادو همه چیز است، آستا، پسری که بدون جادو به دنیا آمده است، قصد دارد به "شاه جادوگر" تبدیل شود، تا بر ناملایمات غلبه کند، قدرت خود را ثابت کند و سوگند خود را با دوستانش حفظ کند.
پس از یک تصادف مرگبار، یک زن جوان هدف یک کارگر وسواسی EMT می شود که جان او را نجات داده است.
ملانی که اخیراً طلاق گرفته و پسرش جیسون برای کریسمس از یک جزیره دورافتاده بازدید میکنند، اما متوجه میشوند که یک فانوس دریایی واقعی را اداره میکنند که در آن او با مالک ساده اما بامزه ارتباط برقرار میکند.
زمانی که یک یاغی و تبهکار، پدر یک باندیکوت جوان به نام کوین و مواد غذایی کل شهر را به سرقت میبرد، کوین یک شیطان تاسمانی را استخدام میکند تا در پیدا کردن دزد به او کمک کند. در این میان تاز ممکن است یک سرکش بداخلاق با شهرتی وحشتناک باشد اما در این...
پس از یک فاجعه در یک کمپ تابستانی، گروهی از مشاوران شاهد یورش یک قاتل نقابدار به اردوگاه شان هستند. آنها باید در برابر او از خود و دیگران محافظت کنند.
وقتی ری متوجه می شود که همسرش به او خیانت می کند، تصمیم می گیرد که خودش را بکشد. زمانی که غریبه ای او را با یک قاتل کم اجاره اشتباه می گیرد، نقشه های او ناگهان تغییر می کند.