روبرت فیتزگرالد دیگز (انگلیسی: Rza؛ زادهٔ ۵ ژوئیهٔ ۱۹۶۹(1969-07-05)) یک موسیقیدان اهل ایالات متحده آمریکا است. وی از سال ۱۹۸۹ میلادی تاکنون مشغول فعالیت بودهاست.
از فیلمها یا برنامههای تلویزیونی که وی در آن نقش داشته است میتوان به مردی با مشتهای آهنین، گانگستر آمریکایی، قهوه و سیگار، آدمهای بامزه، جی.آی.جو: تلافی ، سه روز آینده ، عمارتهای آجری ، موعد مقرر اشاره کرد.
زنی بیخانمان مجبور می شود در یک بار مشغول بکار شده و از فرزندان یک تبهکار مراقبت کند...
"علی"،"کویته"،"عمر" و "بوبکر" بچه های خیابانی هستند.از زمانی که گروه خود و "دیب" را ترک کرده اند در مناطق بندری کازابلانکا زندگی می کنند.آنها در سایه ترس انتقام "دیب" زندگی می کنند."علی" دوست دارد دریانورد شود.زمانی که او با مادرش زندگی می کرد...
شتری که از سیرک جا مانده به خانه زوجی جوان وارد می شود.زن خانه در ابتدا از ورود غیر منتظره حیوان سردرگم شده می شود اما مرد او را به عنوان حیوان خانگی می پذیرد.در حالیکه مرد به همراه همراه تازه خود در دهکده راه می روند مردم از دیدن آنها تعجب می کنند و...
قتل زن سابق یک دکتر، باعث می شود که کارآگاهی به نام "دلا وایدلر" پرده از راز یک سری از قتل های زنان که به گونه ای با یک شرکت داروسازی مرتبط بوده اند بردارد...
یورک کیلر به فردی ویژه برای حمایت مالی از دولت لهستان و تنیس بازی با رئیس جمهور تبدیل شده است. او باید نظارت ویژه ای بر انتقال مقدار قابل توجه ای طلا کند. با این حال او در حین فعالیت های گذشته خود دشمنانی پیدا کرده.....
بهزاد مهندس عمرانی بدخلق است که برای ماندن بر بالین یکی از اقوام در حال مرگش به یک روستا می رود. در همین حین فیلم تلاش او برای کنار آمدن با مردم محلی و تغییر خلق و خویش را دنبال می کند...
فیلم روایتگر داستان دخترکی خردسال به نام بهاره است که مادر او پس از تعطیل شدن مدرسه، به دلیل نامشخصی، برای بردن او از مدرسه نیامده است، و او پس از مدتی انتظار تصمیم میگیرد که به تنهایی به سمت خانه حرکت کند …
کفشهای "زهره" گم شده اند و برادر بزرگترش "علی" آنها را گم کرده است.خانواده آنها وضعیت مالی خوبی ندارند و نمی توانند برای "زهره" کفشهای جدید بخرند.تا اینکه "علی" تصمیم می گیرد کفشهای خود را به طور مشترک استفاده کنند...
یک مرد جوان خوش تیپ که در یک روستای ساحل باسک زندگی می کند، قصد دارد با قهرمان خود ازدواج کند. مجموعه ای از حوادث موانع را ایجاد می کند. او یک اتاق از یک خانم فرانسوی با یک سایه سایه می کند و یک خودرو سقوط کرده در نزدیکی اتاق جدید اجاره اش پیدا می کند....
"ایگور" و پدرش "راجر" زندگی مناسبی برای خود با اجاره دادن آپارتمان به مهاجران غیرقانونی دست و پا کرده اند.اما وقتی بازرسی به طور سرزده از آپارتمان دیدن می کند و "آمیدو" در عجله برای مخفی شدن از ساختمان سقوط می کند همه چیز شروع به آشکار شدن می کند...