"هنری دو تولوز" به طور مداوم به کافه "مولین روژ" رفته و طرحهایی از خوانندگان ترسیم می کند.در صورتی که او پسر یک کنت فرانسوی است،پایایش در دوران کودکی به دلیل حادثه ای تغییر شکل داده اند.شبی در حال رفتن به خانه با زنی "ماری" برخورد می کند.او عاشق "ماری"...
همانطور که یک ستاره سینما و یک پیانیست در انتطار طلاق از همدیگر اند، فرزند خود را به یک پرستار کودک می سپارند و طی وقایعی سرنوشت آن بچه به پدربزرگِ درامر خود پیوند می خورد که مجبور است به گروه موسیقی خود بپیوندد و بچه را نیز همراه خود ببرد...