داستان عشق پادشاه دوشیانتا و شاکونتالا، دختر حکیم ویشوامیترا و پوره مناکا. به دلیل نفرین یک حکیم، دوشیانت همه چیز را در مورد شکونتالا فراموش می کند تا اینکه سرنوشت دوباره آنها را گرد هم می آورد.
مهی وارث ثروتمند زیبایی است ، اما خانواده اش با او به عنوان یک بنده متواضع رفتار می کنند. او روزی را می بیند که یک شاهزاده خوش تیپ به نجات او بیاید. رجا یتیم و دزد است و با عقل و جذابیت سریع خود برای کسب درآمد زندگی می کند. راه های آنها یک بار گذشته بود...