جینو کورادو (ایتالیایی: Gino Corrado؛ ۹ فوریهٔ ۱۸۹۳(1893-02-09) – ۲۳ دسامبر ۱۹۸۲(1982-12-23)) یک هنرپیشه اهل ایتالیا بود.
"ساموئل فالتون" ثروتمند هر روز پیرتر می شود اما خانواده ای ندارد. او تصمیم می گیرد املاک خود را برای خانواده عشق اولش که سالها پیش به دلیل فقیر بودنش به او جواب رد داده بودند به ارث بگذارد.اما قصد دارد پیش از اینکار آنها را امتحان کند و...
"الوود دود" مردی که ادعا می کند با روحی در اندازه انسان و به شکل خرگوش به نام"هاروی" صحبت می کند.وقتی خواهر او سعی می کند او را به بیمارستان روانی ببرد اتفاقات جالبی می افتد...
"اولیور پیس" با تشویقهای همسر خود "مارتا" تصمیم می گیرد سردبیر روزنامه ای که در آن کار می کند را فریب داده تا بخش سوال روز را به او بدهد."مارتا" پیشنهاد می دهد،"آیا تاکنون کودکی زندگی شما را تغییر داده است؟"."اولیور" دو پاسخ دریافت می کند و...
فیلم داستان مردی است که همسر خود را از دست داده و بطور اتفاقی مجسمه “ونوس” را می بوسد. مجسمه جان گرفته و در قالب “آوا گاردنر” به زندگی می آید اما وقتی عاشق مرد می شود همه چیز به هم می ریزد...
"فرانکی مدیسون" پس از تحمل چهارده سال زندان به نیویورک بازمی گردد."نول ترنر" همکار سابق او اکنون مردی ثروتمند است و "فرانکی" انتظار دارد به قراری که هنگام دستگیر شدن با هم گذاشته اند وفادار بماند اما...
« مارتا ايورز » ( استانويك ) با ميراث كلانى كه به دست آورده ، شهر كوچك ايورز در پنسيلوانيا را زير سلطه دارد . او با شوهر ضعيف النفس خود ، وكيلى به ام « والتر اونيل » ( داگلاس ) زندگى مىكند . تا اين كه يكى از محبوبهاى سابق « مارتا » ، « سام مسترسن » (...
پس از مرگ پیانیستى مسن و مشهور ( فرانسن ) ، دست جدا شده ى او ( در ظاهر ) به خانه باز مىگردد و با ارتکاب جنایتهایى اعضاى خانواده را به وحشت مىاندازد .
معلم موسیقی "کریستین ردکلیف" تصور می کرد "کارل نواک" در جنگ کشته شده است."کریستین" او را بسیار دوست داشته و اصرار به ازدواج با او دارد.در= مراسم پذیراییشان؛معشوق سابقش به "کارل" پیشنهاد اجرای تنها در کنسرت جدیدش را می دهد."هولنیوس" او را عذاب داده و...
"دوک" عاشق "فلاکسون" می شود.او پولهایش را به قماربازی به نام "تیتو" باخته،به خانه بازگشته و قمار کردن را یاد گرفته و سپس باز می گردد.پس از بدست آوردن پول او به همراه "فلاکسون" کلوپ خود را راه اندازی می کند اما...
"سرگرد جوپالا" و مردانش دستور دارند نظم را به شهر جنگ زده "آدنو" در ایتالیا بازگردانند.او باید تجهیراتش را بدون مواجه شدن با دسته سربازان وارد شهر کرده و با شهروندان مختلف روبرو شود...