ریچارد کونته (انگلیسی: Richard Conte؛ ۲۴ مارس ۱۹۱۰(1910-03-24) – ۱۵ آوریل ۱۹۷۵(1975-04-15)) یک هنرپیشه، و کارگردان اهل ایالات متحده آمریکا بود.
از فیلمها یا برنامههای تلویزیونی که وی در آن نقش داشته است میتوان به پدرخوانده، ۱۱ یار اوشن، فردا گریه میکنم، بلو گاردنیا و سرزنده اشاره کرد.
سرگرد "تام تورن" چهار مرد را برای دریافت مدال افتخار معرفی می کند.او دستور پیدا می کند با آنها به کوردورا بازگردد.در این مسیر او فرصت آنرا بدست می آورد که اثبات کند یک ترسو نیست...
ریکوی گریزان از مافیا پس از سالها توانسته برای خود زندگی «عادی» دست و پا کند اما به واسطهی درگیری برادرانش ناگزیر از مواجههای دوباره با مافیاست...
"لیلیان راث" که بوسیله مادرش "کیتی" از یک کودکی عادی محروم شده بود پیش از بست سالگی تبدیل به ستاره مشهور تئاتر و هالیوود می شود.مدت کمی پیش از ازدواجش با عشق دوران کودکی خود "دیوید" او از دنیا رفته و "لیلیان" در سرپائینی تبدیل شدن به یک الکلی می افتد و...
یک گروهبان پلیس دستور پیدا می کند تا تحقیق در مورد جنایات یک مافیا را به دلیل نداشتن مدارک کافی متوقف سازد. پس از مدتی او به دنبال دوست دختر رئیس می رود تا مدارک کافی را بدست آورد و...
یک اپراتور تلفن مست با مردی غریبه به آپارتمانش می رود. صبح روز بعد او بدون بیاد آوردن اتفاقات شب گذشته و بهوش آمده و به نظر می رسد دست به یک قتل زده است...
پس از اینکه یک گانگستر سانفرانسیسکویی یک جنایتکار رقیب را به قتل می رساند، در حالی که پلیس در حال تعقیب او و تحت فشار قرار دادن دوست دخترش برای خیانت است، در قایق یک ماهیگیر به دنبال پناهگاه می گردد.
پس از تحمل هفت سال زندان،"مکس مونتی" به بانک برادران خود "جو"،"تونی" و "پیترو" رفته و به آنها قول انتقام می دهد.او با معشوقه خود "ایرینه" ملاقات کرده و او درخواست می کند گذشته را فراموش کرده و یک زندگی جدید شروع کند اما...
زنی که از جنون سرقت رنج می برد،در اقدامی برای بهبود وضعیتش هیپنوتیزم می شود.پس از مدت کوتاهی او خود را در صحنه یک جنایت پیدا کرده،در حالیکه هیچ حافظه ای نداشته و راهی برای اثبات بیگناهی اش پیدا نمی کند...
"نیک گرکاس" با خوشحالی و هدایایی برای پدر و مادر خود و جیبی پر از پول برای شروع یک کار و ازدواج با دوست دخترش "پولی فابر" به خانه بازمی گردد. ناگهان او متوجه می شود پدرش که یک راننده کامیون است هر دو پاهایش را از دست داده و...
در سال 1932، پلیسی به قتل رسیده و "فرانک ویچک" محکوم به حبس ابد می شود. یازده سال بعد، یک آگهی در روزنامه توسط مادر او روزنامه نگاری به نام پی.جی اونیل" را متقاعد می کند به پرونده نگاهی بیاندازد. پس از مدتی او متوجه می شود "فرانک" بیگناه است و...