کریستوفر ویتلو "کریس" پین (به انگلیسی: Christopher Whitelaw "Chris" Pine) بازیگر آمریکایی و متولد ۲۶ اوت ۱۹۸۰ در لوس آنجلس است که با ایفای نقش در فیلم پیشتازان فضا بیشتر شناخته شد.
وقتی خدمه سفینه "انترپرایز" به خانه فراخوانده می شوند،نیرویی غیرقابل توفقی از ترس را در داخل سازمان خود پیدا می کنند که ناوگان را نابود کرده و دنیا را در بحران فرو می برد."کاپیتان کرک" وارد میدان نبرد می شود تا یک سلاح کشتار جمعی را پیدا کند و...
"سم" از پدر خود فاصله می گیرد.وقتی پدرش از دنیا می رود او برای مراسم ترحیم به خانه بازمی گردد.او به دنبال ارثیه پدرش است اما متوجه می شود که او همه ی پولهای خود را برای شخصی به نام "جاش دیویس" گذاشته است....
این فیلم داستان دو دوست را روایت می کند که هر دو مامور سازمان سیا هستند، به تازگی رابطه ای را آغاز کرده اند اما بزودی متوجه می شوند که هر دوی آنها عاشق یک دختر شده اند و اینجاست که جنگ بین دو دوست صمیمی آغاز می شود.
چند روز پیش از ترک خانه به قصد نشویل،"رت رایان" متوجه می شود که علاقه اش برای دنبال کردن رویایش با عشقش با زنی که دوست دارد در تضاد است.در حالیکه "سامانتا" خواننده و آهنگساز را دوست دارد اما کم کم به این نتیجه می رسد که بهترین چیزها برای آینده دخترش...
یک قطار با بی توجهی بعضی از کارکنان راه آهن، با سرعت بالا به راه افتاده و در آستانه برخورد با موانع سر راه و انفجار است. اما یک مهندس کهنه کار و دستیارش وارد جریان میشوند تا از یک فاجعه جلو گیری کنند و ...
چهار دوست از یک بیماری همه گیر ویروسی فرار می کنند اما متوجه می شوند چیزهای بسیار خطرناکتری از ویروس وجود دارد...
داستان فیلم در سال ۲۲۳۳ اتفاق می افتد ، ولی به طرز خاصی یادآور فیلم های قدیمی هالیوودی در ژانر فضایی است.این بار دو پسر جوان مشتاق با نامهای جیمز ( کریس پاین ) و اسپاک ( زاخاری کوینتو ) با گروهی از اعضای سفینه فضایی برای نجات دنیا از شر نیروهای...
وقتی یک نفر به نام "بادی" تصمیم میگیرد که چشم اشخاص مملکتی را به سمت خودش برگرداند و بر علیه جانیان حرکت کند به نظر میرسد که افراد خیلی زیادی میخواهند مطمئن شوند که او دیگر نفس نمیکشد …
داستان فيلم درمورد پسري جذاب وزيباس كه مادرزادي كوربوده وهمين امرباعث تمايزاو ازديگران مي شه.بعد ازمدت ها احساس تنهايي به توصيه ي برادرش تصميم به قرارملاقات بادختري مي شه.پس ازپيدا كردن سوژه ها توسط برادرش وعدم همخواني اونها با پسربالاخره...
"اشلی آلبرایت" زنی خوش شانس و موفقی در آژانسی که کار می کند است.از طرفی "جیک هاردین" مدیر بدشانس و آرزومند گروه موسیقی راکی است.وقتی آن دو همدیگر را در یک مهمانی بالماسکه ملاقات می کنند و همدیگر را می بوسند خوش شانسی و بدشانسی شان با هم عوض می شود...