استنلی هالووی (انگلیسی: Stanley Holloway؛ ۱ اکتبر ۱۸۹۰(1890-10-01) – ۳۰ ژانویه ۱۹۸۲(1982-01-30)) یک هنرپیشه اهل بریتانیا بود.
از فیلمها یا برنامههای تلویزیونی که وی در آن نقش داشته است میتوان به هملت، بانوی زیبای من، تماس کوتاه اشاره کرد.
"کاپیتان راکول توری" و فرمانده "پائول ادینگتون" بخشی از تلاش نیروی دریایی برای جذب نیروهای جدید و تلافی حمله ژاپنیها به "پرل هاربر" هستند. "توری" درگیری احساسی با یک پرستار داشته و از طرفی تلاش می کند رابطه اش را پسر خود را که یک افسر نیروی دریایی است...
ده غریبه به خانه ای کوهستانی دعوت می شوند.پس از گرد هم آمدن، میزبان به آنها می گوید یکی از آنها متهم به مرگ یک بیگناه بوده اما عدالت درباره او اجرا نشده است.آنها یکی پس از دیگری کشته می شوند و...
داستان درباره پروفسور "هنری هیگینز" است که قولی به کلنل "پیکرینگ" می دهد که می تواند دختر کثیف و ناآشنا "الیزا دولیتل" را تبدیل به یک دختر موقر بکند...
وقتی دولت تصمیم به ساخت سایت نمایشگاهی جشنواره بریتانیا می گیرد، همه چیز طبق برنامه پیش می رود، به جز اینکه جاده اصلی و متروی عابر پیاده وارد سایت می شود...
یکی از کارمندان بانک که بر حمل و نقل شمشهای طلا نظارت می کند به همراه یکی از همسایگان عجیبش تصمیم می گیرند دست به سرقت طلا زده و آنها در قالب ماکت برج ایفل به خارج کشور قاچاق کنند...
دختر یک وکیل عاشق مردی زنباز میشود. وکیل تلاش میکند تا با افشا کردن گذشتهی آن مرد، عشق دخترش نسبت به او را از بین ببرد. نقشهی وکیل آن جایی بهم میریزد که پدرشوهر آیندهی دخترش او را تهدید به فاش کردن گذشتهی مشکوکش میکند.
در بخش فقيرنشين لندن ، موسوم به پيمليكو ، انفجارى غير منتظره روى مىدهد و در ويرانهاى كه به وجود مىآورد يك منشور سلطنتى متعلق به قرن پانزدهم يافت مىشود . در منشور قيد شده كه پيمليكو براى هميشه جزو قلمرو دوكنشين بورگاندى فرانسه است .
"کلئوپاترا" وقتی "جولیوس سزار" به دیدارش می آید زمان زیادی نیست که بر تخت نشسته."سزار" بیشتر از چیزی که انتظار داشته به او علاقه مند می شود زیرا "کلئوپاترا" زنی قدرتمند و زیبا است.و برای او دوستی با قدرتمندترین مرد روی زمین امتیازات ویژه ای در پی...
در کافه ایستگاه راه آهن لاورا جسون با دکترالک هاروی آشنا می شود.در حالی که هر دو آنها ازدواج کرده اند عاشق یکدیگر می شوند.آنها هر پنج شنبه در کافه ای کوچک همدیگر را ملاقات می کنند در حالی که می دانند عشقشان غیر ممکن است...
درست پس از جنگ جهانی اول خانواده “گیبونز” به خانه ای زیبا در حومه شهر نقل مکان می کنند.خانواده زندگی عادی توام با شکستها و پیروزیها را سپری می کند تا اینکه آتش جنگ جهانی دوم شعله ور می شود و…