تامس لئو مککری (انگلیسی: Thomas Leo McCarey؛ زاده ۳ اکتبر ۱۸۹۸ درگذشته ۵ ژوئیه ۱۹۶۹) یک کارگردان اهل ایالات متحده آمریکا بود.
لئو مککری کارگردان آمریکایی متولد ۱۸۹۸ در لس آنجلس، کالیفرنیا، ابتدا در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، مدتی برای آهنگها تصنیف میسازد ولی در دنبالهٔ کارش سر از سینما در میآورد بعد از چندی فعالین پراکنده در سینما، دستیار سوم "تاد براونینگ" در فیلم "" (۱۹۲۰) میشود و از این پس تا ۱۹۲۳ با همین سمت در "یونیورسال" با "تاد براونینگ" به همکاریش ادامه میدهد تا این که اولین فیلمش را در ۱۹۲۱ بنام "اسرار جامعه" کارگردانی میکند. لئو مککری بعداً به مدت شش سال یعنی از ۱۹۲۳ تا ۱۹۲۹ برای "هال روچ" فیلم میسازد چندی نیز مدیر تهیه میگردد. عاقبت "لورل و هاردی" را در تعدادی از فیلمهای اولیهشان رهبری کرده و از آنها یک زوج موفق به وجود میآورد از ۱۹۳۰ برای شرکتهای مختلف فیلمسازی کار میکند. در سال ۱۹۴۴ اسکار بهترین داستان را بخاطر "راه خود را میروم" از آن خود میسازد. به مدت یک سال یعنی از ۱۹۵۵ تا ۱۹۵۶ در تلویزیون به کارگردانی میپردازد.
شیرفروش خجالتی،"بورلیگ سولیوان" به گونه ای یک قهرمان بوکس را در جریان یک نزاع از پای در می آورد.مدیر برنامه های بوکسور تصمیم می گیرد او را وارد مسابقات کرده تا قهرمان با از پای در آوردن او اعتبارش را بدست آورد...
لرد "برنستد" پیشخدمت انگلیسی خود "راگلز" را از دست می دهد.صاحبان جدید او "اگبرت" و "افی فلود" او را به شهری دور افتاده در واشینگتن می برند.اما وقتی مردم او را به مرد ثروتمند انگلیسی اشتباه می گیرند،او برای خود اسم و رسمی بدست می آورد و...
«روفوس ت. فایرفلاى» ( گروچو ) در مقام دیکتاتور کشور «فریدونیا» قرار میگیرد، چون این تنها شرط «خانم تیزدیل» دومونت، بیوه ى میلیاردر براى اعطاى کمک مالى به اقتصاد بحرانى کشور است. «فایر فلاى» با توهین به «ترنتینو» کلهرن سفیر دسیسه چین کشور...
وقتی گذشته زنی جوان به سراغش می آید، او رابطه اش را با مردی که دوست دارد به خطر می اندازد و...
"استن" و "اولی" در کالیفرنیا به فروش درخت کریسمس مشغول هستند.فروش زیاد نبوده و یک بحث ساده با مشتری بدخلق بالا گرفته و موجب می شود آنها خانه و باغ مشتری را نابود سازند و...
در این قسمت داستان در مورد استن و اولی و یک اسب گمشده هست که برای پیدا کردنش جازه تعیین شده و….
وقتی "لورل" به دیدن "هاردی" در خانه اش می رود،با بدشانسی روبرو شده و بوسیله همسر او از خانه بیرون انداخته می شوند.آنها به مسابقات گلف می روند و با دو زن آشنا می شوند...