به مناسبت صدمین سال سینما، قرار است فیلمی با شركت علاقهمندان به كار بازیگری ساخته شود. به همین منظور یك آگهی در روزنامه منتشر میشود . در روز موعود پنج هزار نفر در محل فیلمبرداری حاضر میشوند تا پس از دریافت فرم مخصوص، در آزمون بازیگری شركت...
پیرمرد درویش عارفی به نام «بابا عزیز» در بیابان به سوی مقصدی در حركت است. او كه نابینا است و پیاده طی طریق می كند، نوه ی خود را كه دختربچه ای 7 ساله به نام «ایشتار» است به همراه دارد تا دستگیر و راهنمایش باشد. ایشتار در طول راه، همواره سؤالهایی از...
صدی و یدی، كارگران پمپ بنزینی قدیمی اند كه به علت عوض شدن مسیر جاده اصلی، چندی است كه متروك مانده. «یدی» كه دل در گرو دختری در شهر مجاور دارد، در قبال پرداخت مبلغی به عباس اسماعیلی، پستچی ساده دل منطقه، نامه های عاشقانه اش را به عشق نادیده اش می...
قدرت، جوان عقب مانده و ساده دلی است كه همراه با متولی امامزاده ای واقع در یك روستا زندگی می كند. متولی از این كه مردم روستا نسبت به امامزاده بی اعتنا هستند ناراحت است و آن را به كم ایمانی مردم نسبت می دهد، اما مردم معتقدند امامزاده تا حال نیازها و...
كفاش جوانی به نام نصرالله مددی كه در شهر كوچكی زندگی می كند سهم خود را در كفاشی می فروشد تا قطعه زمینی بخرد و روی آن به زراعت مشغول شود. زمینی را كه او قول نامه می كند صاحبش در تهران با سند جعلی به فرد دیگری فروخته است. نصرالله موقعی متوجه می شود كه...
فیلم درباره آشنایی دختری به نام لیلا با حمید دوستدار است كه این آشنایی مسیر جدیدی را پیش روی وی قرار می دهد، غافل از این كه عادل مشرقی دلبسته اوست.
درباره یك تالار پذیرایی است كه تعدادی كارگر در آن مشغول به كار هستند و وابستگی عاطفی و كاری به تالار دارند. تالار قرار است در بیست روز بعد تعطیل شود. آنها در این روزها باید تلاش كنند این اتفاق نیافتد.
آفاق با جوانی به نام عادل زندگی می كند. آفاق از كودكی عادل را بزرگ كرده و بعد به ناچار به عقد او درآمده است. آن دو از طریق دزدی گذران می كنند. عادل با دختر جوانی كه خانواده فقیری دارد، آشنا می شود و به او دل می بندد. آفاق برای آنكه امكان ازدواج آن دو را...
امیر و مریم قرار است با هم ازدواج كنند اما روز عروسی، شهر توسط دشمن موشك باران می شود و مردم، شهر را خالی می كنند. ولیكن مریم با وجود خطرات ناشی از موشك باران ترجیح می دهد كه عروسی برگزار شود. امیر بعد از انجام مأموریتش برای مراسم عقد به خانه برمی...
قاسم، جنگ زده ای است كه در اثر مشكلات مالی تصمیم می گیرد با ربودن هواپیمای مقصد بندرعباس آن را به دوبی هدایت كند. او همسر باردار و پسر معلول خود، خواهر و برادرانش را نیز همراه كرده است، اما همسرش نرگس از ماجرا و تصمیم قاسم باخبر است و بقیه برای...