یاشار بخاطر برپانگه داشتن خانه اش در گذشته در قهوه خانه همسایه اش زبیر و توی کارواش ماشین کار میکرد.ولی باز هم از غر غر زنش نتوانسته بود خلاص بشود.پنج خواهری که نمیتوانستند مانع دعوای پدر مادرشان بشوند تنها راهی که داشتند پیدا کردن راه خلاص شدن است.بزرگترین خواهرشان,سلوا بخاطر متاهل بودنش از این وضعیت کمترین تاثیر را میپذیرد.بزرگ خونه,گمری سال آخری رشته پزشکی هست و برای پول در آوردن و نجات خودش و خواهرانش یک سال مانده است.سومرو در دانشگاه است ولی او برای فرار از مشکلات خوش گذرانی را انتخاب کرده و با احساساتش حرکت میکند.هر موقع هر جور بخواهد انطور رفتار میکند و زندگی میکند.سونا هنوز در دبیرستان است و با الگو گرفتن خواهرش گمری سرش را با کتاب ها مشغول میکند و اینگونه سعی به فرار از نا آرامی های موجود در خانه میپردازد.کوچترینشون که بیچاره از همه بیشتر تاثیر میپذیرد هما است.نسبت به پدر و مادرشان این خواهر ها خوشبخت هستن چون هوای هم را دارن…