ماریو Mario (ژاپنی: マリオ, هپبورن: Mario؟) یک شخصیت داستانی از مجموعه بازیهای ویدئویی سوپر ماریو که توسط طراح بازیهای ویدئویی شرکت نینتندو، شیگرو میاموتو خلق شدهاست. ماریو به عنوان شخصیت اصلی، نماد، سمبل شانسبیار این مجموعه بازی به شمار میرود که از زمان خلقش، در بیش از ۲۰۰ بازی ویدئویی حضور پیدا کرده است. ماریو یک لولهکش ایتالیایی کوتاه قد و چاق است که در سرزمین ساختگی پادشاهی قارچ به ماجراجویی میپردازد، و اغلب به دنبال راهی برای نجات پرنسس پیچ دزدیده شده از دست ضدقهرمان اصلی این سری، باوزر است. او برای اولین بار با نام جامپمن در بازی دانکی کنگ در سال ۱۹۸۱ ظاهر شد. ماریو نامآورترین شخصیت در تاریخ بازیهای ویدئویی است.
یک کارآگاه استخدام می شود تا از زندگی یک خواننده که به تازگی یک فروشگاه بزرگ را از مالک فاسد آن به ارث برده محافظت کند...
"ژپتو" عروسکی چوبی به نام "پینوکیو" می سازد.آرزوی او برای تبدیل شدن "پینوکیو" به پسری واقعی توسط یک پری برآورده می شود.پری "جیمینی کریکت" را به عنوان وجدان او منصوب می کند تا "پینوکیو" را از دردسر دور نگاه دارد.اما او در کارش موفق نبوده و بیشتر فیلم صرف...
« بيگ جان مك مسترز » ( گيبل ) و « اسكوار جان سند » ( تريسى ) دو جويندهى نفت هستند كه فراز و نشيبهاى مالى آنان با مشغلههاى عاطفىشان در هم آميخته است.
وقتی نیروهای آلمانی وارد پراگ می شوند،"دکتر بوماچ" به انگلستان فرار می کند.دختر او "آنا" موفق به فرار می شود تا به پدرش بپیوندد اما گشتاپو موفق به ربودن هر دوی آنها و بازگشت به برلین می شود و...
"سفید برفی" که توسط ملکه حسودی تحت تعقیب است،به وسیله کوتوله ها مخفی می شود. ملکه به او یک سیب سمی می دهد اما سفید برفی توسط بوسه "پرنس چارمینگ" به زندگی باز می گردد ...
سه مامور بریتانیایی در دوران جنگ جهانی اول برای ترور یک جاسوس مرموز آلمانی اعزام می شوند.اما دو تن از آنها وقتی ماموریت خود را در تضاد با وجدانشان می بینند،تبدیل به مامورانی دوجانبه می شوند...
یک مدیر تجاری حیله گر و دو دوست حواس پرت دو خواننده اپرا به آنها کمک می کنند به موفقیت دست یافته و دشمنان خود را شکست دهند...
رابرت مریک، مردی خوشگذران پس از اینکه متوجه می شود رفتارهای مخاطره آمیزش منجر به مرگ یک مرد بزرگ شده است، تصمیم می گیرد زندگی اش را تغییر دهد...
دختری ساده لوح که علاقه زیادی به داستان پریان دارد، پس از ترک یتیم خانه ای در بوداپست تصمیم می گیرد به انسانهای فقیر کمک کند اما متوجه می شود این کار زندگی اش را پیچیده تر می کند و...
وقتی پدر "دیوید" از دنیا می رود،مادر او دوباره ازدواج می کند.پدر خوانده او در تربیت کودکان بسیار مصمم و خشن است.وقتی مادر او از دنیا می رود،ناپدری "دیوید" او را برای کار به لندن می فرستد.وقتی دیوید به عمه خود پناه می برد زندگی اش رو به بهبود می رود...