مرد جوانی به نام صادق كه قرار است جنس قاچاقی را با خود به تهران بیاورد و تحویل یك باند بدهد، كیف خالی را كه قبلاً محتوی جنس قاچاق بوده، در یكی از صندوق های امانات راهآهن می گذارد و كلید آن را با خود می برد. رییس باند، ادریسی حرف های او را مبنی بر...
جعفر و جمال بعد از مرگ پدرشان در روستا توسط یك راننده ربوده شده و با فروخته شدن جعفر به عبدالله خواهر و برادر از هم جدا می شوند. جعفر به همراه دیگر بچه های ربوده شده برای عبدالله كار كرده و جمال نیز به مدرسه اعراب در پاكستان منتقل می شود. جعفر برای...
آقای باهری در آخرین لحظات زندگی پانصد متر از زمین خانه خود را به آقای كوهساری سرایدارش می بخشد. جهان مهر و جهانگیر، پسران آقای باهری برگه واگذاری پانصد متر زمین را به مریم دختر آقای كوهساری می دهند، اما یك جیب بر به نام سلطان وقتی مریم از ترمینال...
امیر جلال الدین، پاورقی نویس قدیمی مطبوعات، حاضر نیست خود را با شیوه نوشتاری مطبوعات جاری همساز كند. او به پند و اندرزهای همسرش و نویسنده جوانی كه سالها پیش شاگردش بوده اعتنا نمی كند. وقتی پس انداز امیر جلال الدین ته می كشد، سر و كله سمسار محله و...
خان هر تازه عروسی را شب اول ازدواجش تصاحب می كند. دادا به هنگام ازدواج به خان قطعه زمینی هدیه می دهد تا از تصاحب نامزدش چشم بپوشد. خان می پذیرد، اماشب عروسی پسرش را سراغ او می فرستد. پسر خان به عنف شرافت نوعروس را می آلاید. دادا خشم گرفته درصدد انتقام...
مهندس دومان قائمی سردار دوران جنگ تحمیلی كه اكنون به عنوان مدیر یك شركت ساختمانی فعالیت می كند، به طور ناخودآگاه خاطراتی توهم گونه از جنگ را به یاد می آورد كه باعث می شود آرمان ها و ارزش های آن دوران بار دیگر پیش چشم او زنده شود؛ ارزش هایی كه با...
در سال 1357 نوجوان روزنامه فروشی به نام حامد زادراه به دلیل پخش اعلامیه بر ضد نظام سلطنتی دستگیر و روانه دارالتأدیب می شود. او به مرور خود را با نوجوانان بزهكار و رفتار خشن مسئولان دارالتأدیب وفق می دهد، اما در عین حال مسبب اعتراض به وضع بد بهداری،...
اسفندیار (اسی) كه قرار است فردا صبح به قصد مهاجرت از كشور خارج شود، مرسدس بنز گران قیمتی را كه به عنوان امانت نزد پدرش بوده سوار می شود و به سراغ دوستانش (داوود كه یك نقاش است، یحیی كه بازیگر تك نفره تئاتر خیابانی است و حمید) می رود. دوستان در كنار...
پس از انقلاب، در بحبوحه ی ماجرای حمله ی نظامی طبس، چهار مرد (تقی نیا، كامران، ثابتیان و تیمسار)، كه وابستگی هایی به نظام سرنگون شده ی سلطنتی دارند، در ویلایی گرد آمده اند و در انتظارند تا كودتا پیروز شود. حمله ی نظامی طبس شكست می خورد و چهار مرد...
ارباب روستا، سالهاست كه مالك تنها آسیاب آبادی است و مردم را استثمار می كند. او در ضمن از ساخته شدن آسیابی كه بتواند منافع مردم را تأمین كند جلوگیری می كند. سنگ عظیمی را برای آسیاب مدتهاست مردم روستا تراشیده اند و آماده كرده اند، اما برای حملش ایادی...